مادر

برای مادران

مادر

برای مادران

سلام
در این سایت در مورد مسائل آمادگی های قبل از بارداری، باید و نباید های دوران بارداری، تربیت و تغذیه کودکان مطلب گذاشت میشه. و شما میتونید هر سوالی راجع به مسائل بارداری و کودکانتون دارید مطرح کنید. که توسط متخصصین پاسخ داده میشه. بعضی از مطالب از منابع انلاین موجود در اینترنت استفاده می شود.

آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اثرات طلاق بر روی کودکان» ثبت شده است

طلاق چیزی است که تمام خانواده را تحت تاثیر قرار می‌دهد و ممکن است تبعات آن تا آینده دور هم ادامه داشته باشد. اگر طلاق بدون کمک یا مشاوره دیگران صورت بگیرد، ممکن است از نظر اقتصادی روی ما تاثیر داشته باشد یا از نظر روانی، به ما ضربه بزند...

 اما اگر طلاق به درستی صورت بگیرد، شاید پس از مدت‌ها فرصت یک زندگی راحت را در اختیارمان قرار دهد یا ما را از زندگی پرکابوس گذشته رها کند. علت طلاق هرچه باشد، نیاز به کمک و توجه دارد. چیزهایی که در زیر می‌خوانید توصیه‌های کوچکی است برای اینکه بتوانید رنج‌های بالقوه‌ای را که در هر طلاق وجود دارد، به حداقل برسانید. در کنار این توصیه‌ها می‌توانید حرف‌هایی واقعی از زبان پدر و مادرها و بچه‌های طلاق بشنوید.

● به بچه ها فکر کنید

« من تازه دارم به زندگیم سر و سامون می‌دم، ولی پدر و مادرم با هم تفاهم ندارن. به نظر می‌رسه هر وقت همدیگه رو می‌بینن اوضاع بدتر هم می‌شه!»

پدر و مادرها نباید «فقط به خاطر بچه ها» با هم بمانند. شما ناراحتید، خوشبخت نیستید و بچه‌ها این را می‌فهمند. آنها هیچ چاره‌ای ندارند غیر از اینکه تمام امواج غم و غصه‌ای را که شما برایشان می‌فرستید بپذیرند. کودک در ذهنش خیال می‌کند «مسوول» خوشبخت نبودن شما اوست، خیال می‌کند همه چیز تقصیر اوست و...

پدر و مادر من سه سال پیش طلاق گرفتند و من خاطرات وحشتناکی از زمانی دارم که توی تختم می‌خوابیدم و به دعواها و حرف‌های زشتی که به هم می‌زدند گوش می‌دادم. خیال می‌کردند من خوابم.

● خیلی بد بود!

نمی‌خواهم درباره همه جزئیاتی که اتفاق افتاد حرف بزنم، اما مشکل اصلا طلاق نبود؛ مشکل تمام آن سال‌هایی بود که ما درگیرش بودیم. وقتی بچه‌ها می‌گویند حس «بدی» نسبت به طلاق دارند برایشان روشن کنید که اگر پیش هم بمانید اوضاع خیلی «بدتر» می‌شود.»

علاوه بر این، خیلی مهم است که بچه‌ها بفهمند بدون توجه به احساسی که شما نسبت به هم دارید، عشق و علاقه‌تان نسبت به بچه‌ها هیچ تغییری نکرده است. بهترین حالت، وقتی است که شما همچنان با هم ارتباط داشته باشید و آخرین خبرها را رد و بدل کنید: «می‌دونی میکی این هفته سرما خورده، جین هم نیاز داره در مورد تکلیفش یکی بهش کمک کنه.» ممکن است این کار را غیرممکن و غیرواقعی بدانید اما دقیقا همین کار باعث می‌شود بچه‌ها فکر نکنند حرفی را که می‌شود جلوی مامان زد نمی‌شود جلوی بابا گفت و برعکس. آنها «اجازه دارند» هر وقت که خواستند راجع به پدر یا مادرشان پیش دیگری حرف بزنند. ایجاد کردن چنین فضایی بعد از طلاق سبب می‌شود که در آینده، همه افراد خانواده نسبتا راضی باشند و همه از منطق و عقلشان پیروی کنند.

▪️ جملات زیر را از زبان یک پدر و مادر بخوانید:

«من اعتقاد دارم همه چیز را باید برای بچه ها توضیح بدهیم و به آنها اطمینان بدهیم که اصلا تقصیر آنها نیست. از بچه ها به عنوان «جاسوس» برای فهمیدن اسرار همسر قبلی‌تان استفاده نکنید؛ مخصوصا اگر او با کس جدیدی آشنا شده. من خودم آدم خوش شانسی بودم که پدر و مادرم، بعد از طلاق روابط خوبی با هم داشتند. اگر حتا نمی‌توانید با هم خوب باشید دست کم جلوی بچه‌ها با هم محترمانه برخورد کنید.

اگر شما مسوول نگهداری فرزندانتان نیستید و گاه گداری آنها را می‌بینید، سعی کنید حتما به موقع دنبالشان بروید. شاید نتوانید از یک روز معمولی یک خاطره به یاد ماندنی بسازید، اما دست کم به بچه‌ها نشان دهید که از دیدنشان خوشحال هستید.» سامان دادن به این روابط و «خوب ماندن» چیزهایی است که همیشه درباره زندگی بعد از طلاق مطرح می‌شود. مثلا وقتی فرزندتان در دو خانه زندگی می‌کند، شما واقعا باید آماده باشید:

«من پسر سه ساله‌ای دارم که سه روز با من زندگی می‌کند و چهار روز با مادرش. او خیلی زود فهمید که هر چیزی مال کجاست. تنها چیزی که باید یادمان بماند اسباب‌بازی‌هایش هستند. اگر یکی از ما چیزی برای او بخرد، او باید تصمیم بگیرد که آن را کجا نگه دارد. 

ولی با اینکه آدم این چیزها را می‌گوید باید با همسر قبلی‌اش هم به اندازه کافی خوب باشد. یک چیز خیلی عادی این است که آدم زنگ بزند و بگوید «شربت سرفه‌اش تمام شده، تو داری؟ ببین من می‌دانم که او هزار تا لباس زیر دارد ولی الان اینجا هیچی نمانده، می توانی یکی دو تا لباس زیر برایش بیاوری؟ من هم از پیژامه‌هایی که این جا دارد، بهت قرض می‌دهم!» این جوری برای بچه بهتر است... خب البته من می‌دانم بهتر این است که آدم قبل از بچه‌دار شدن به اشتباهاتش در مورد ازدواج فکر کند... اما خب معمولا بچه زودتر از آن می آید!»

▪️ و حالا کمی هم از بچه‌ها بشنوید:

«راستش... من فکر نمی‌کنم در درازمدت، طلاق برای بچه‌ها بد باشه. البته اگه مثل آدم‌های متمدن طلاق بگیرن... پدر و مادر من وقتی ۵ سالم بود طلاق گرفتن و وقتی ۱۴ سالم بود مامان دوباره طلاق گرفت، این باعث شد من خیلی زود بزرگ بشم. آدم دیگه نمی‌تونه خیلی مشغول خودش باشه و همه چیز رو حق مسلم خودش بدونه. از اون جایی که این روزا طلاق خیلی عادی شده، بچه‌های زیادی باهاش درگیر می‌شن. بذارین یه چیزی رو راحت بگم، طلاق خیلی بهتر از زندگی کردن با دو نفر آدمیه که تا حد مرگ از هم متنفرن. به علاوه اینکه، تو عیدها آدم‌های بیشتری می‌بینی... هه! هه! هه! و خب، یاد می‌گیری چه جوری با خواهر و برادرهای جدیدت کنار بیای و آدم صبوری باشی.»

● چگونه طلاق بر فرزندان بزرگتر تاثیر‌می‌گذارد؟

این یک دیدگاه جالب و البته عاطفه‌برانگیز از زبان یک جوان است:

«این موضوع مورد علاقه من است، چون چهار سال پیش، وقتی ۲۶ ساله بودم، والدینم از هم جدا شدند. فکر می‌کنم طلاق برای بچه‌های بزرگتر کمی سخت‌تر باشد. به خاطر اینکه پدر و مادرت فکر می‌کنند که تو آن‌قدر بزرگ هستی که با چیزهای اعصاب خردکن کنار بیایی. (علتی که اصلا از هم طلاق می‌گیرند) و بچه‌های کوچکترند که باید از شر این چیزهای بد دور بمانند. بچه‌ها در هیچ سنی نمی‌خواهند چیزی درباره بی‌وفایی و خیانت بشنوند.

من هم اصلا آماده نبودم که راجع به روابط خارج از ازدواج آنها چیزی بدانم. من سر همین ماجرا با پدرم دو سال حرف نزدم. می‌توانید بگویید هنوز بالغ نشده‌ام، اما من فکر می‌کنم آدم‌هایی که می‌خواهند طلاق بگیرند باید شرارت‌های شخصی‌شان را خودشان به عهده بگیرند نه این که آن را با فرزندشان - در هر سنی که باشد- مطرح کنند. اینکه آدم درباره امیدها و آرزوها یا ترس‌هایش با بچه‌اش حرف بزند یک چیز است و اینکه او را در جریان روابط ناسالمش قرار دهد، چیز دیگر.»

● عادت کردن به پدر یا مادر جدید

یکی از سخت‌ترین اتفاقاتی که برای بچه‌ها می‌افتد عادت کردن به پدر یا مادر جدیدشان است:

«پدر و مادر من طلاق گرفتن و البته من انتظارش رو هم داشتم. قبل از طلاق، اونها جدا از هم زندگی می‌کردن. خواهر بزرگم با پدرم زندگی می‌کرد و من و خواهر کوچکم با مادرم بودیم. من شبی رو که مادرم گفت می‌خواد طلاق بگیره یادم می‌آد. داشتیم شام می‌خوردیم. یک سال و نیم پیش مادرم دوباره ازدواج کرد. این قضیه یک کم زود اتفاق افتاد. امیدوار بودم که اول فرصت داشته باشم که با طلاق کنار بیام تا بعدا بتونم با مردی که الان ناپدریم شده، زندگی کنم. الان مشکلی نداریم اما یک کم طول می‌کشه که این رو توی مغزت فرو کنی که وقتی یکی از آنها دوباره ازدواج می‌کنه، یعنی دیگه هیچ وقت پیش هم بر نمی‌گردن. من می دونم که الان مادرم خوشبخت تره و می‌فهمم که باید طلاق می‌گرفت، ولی به هر حال اذیت میشم.

توصیه‌ام به آدم‌هایی که با بچه طلاق می‌گیرن اینه که به بچه‌ها فرصت بدن تا با شوک طلاق کنار بیان و بعد یه نفر دیگر رو وارد زندگی کنن.

توصیه‌ام به بچه‌ها اینه که دیدگاه‌های پدر و مادرشون رو بفهمن و نسبت به آدم‌های جدید جبهه نگیرن و بدونن که اونها هم نمی‌خوان جای پدر و مادر واقعی را بگیرن. نگاه کنین، من زنده‌ام. درسته که بعضی وقتا از ناپدریم متنفر می‌شم، اما به هر حال باید به آدما فرصت داد. اگه بازم ازشون متنفر بودین، اونوقت به پدر یا مادرتون‌بگین.»

● در پایان

قبل از اینکه به سراغ وکیل بروید، به مشاوره فکر کنید. در بعضی موارد، مشاوره ممکن است یک رابطه خوب را حفظ کند و بچه‌ها را از رنج بی‌دلیل نجات دهد. در لحظه‌ای که با وکیل قرارداد می‌بندید، ممکن است دیگر هیچ راه برگشتی نباشد. آنها وظیفه دارند وارد امور خصوصی زندگی شما بشوند و حتی چیزهای کوچکی را هم که آن‌قدر بزرگ نیستند، بد جلوه بدهند.

«بچه‌ها» یادتان باشند. از آنها نخواهید که طرف کسی را بگیرند، همانطور که قبلا خواندید این کار فقط باعث می شود آنها گوشه‌گیر شوند و در حالی که هر دو پدر و مادرشان را دوست دارند، عذاب بکشند و خودشان را مقصر بدانند. کاملا بر عهده پدر ومادر است که مثل آدم‌های بالغ رفتار کنند و از فرزندان‌شان در برابر ناراحتی‌های بی‌دلیل محافظت کنند.

پس پیش از اینکه پای وکیل را به زندگی مشترکی که شاید قابل ادامه دادن باشد باز کنید به دیدن یک مشاور بروید. دست کم فقط به عنوان یک گزینه.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۱۵:۲۳

یکی از بدترین موقعیت ها برای کودکان زمانی پیش می آید که والدین آنها از هم جدا می شوند. بدتر از آن زمانی است که یکی از والدین تمایلی به دیدن آنها ندارد یا به هر صورت وضعیت به سمتی می رود که امکان دیدار با آن والد وجود ندارد.

سپیده دانایی: طی سال های اخیر در روز پدر در آمریکا، اتفاقی افتاده که قابل تأمل است. برای تبریک روز پدر کارت های متعددی وجود دارد اما نوشته های روی برخی از این کارت ها حساسیت هایی را ایجاد کرد و البته بحث هایی را در پی داشت؛ روی یکی از این کارت ها نوشته شده بود مادرم روز پدر را به تو تبریک می گویم. 

طرفداران این کارت ها معتقد هستند مادرانی که به تنهایی فرزندانشان را بزرگ می کنند هم مادرند و هم پدر و باید هم روز مادر و هم روز پدر را به آنها تبریک گفت اما در مقابل، مخالفان می گویند درست است که این مادران زحمت فراوانی می کشند؛ آنها در نهایت مادر هستند و نمی توانند نقش پدری را به صورت کامل اجرا کنند و البته نباید هم چنین انتظاری داشت چرا که تلاش در این زمینه می تواند در رابطه با تعریف پدر و مادر در ذهن نسل آینده جامعه ابهام ایجاد کند.

یکی از بدترین موقعیت ها برای کودکان زمانی پیش می آید که والدین آنها از هم جدا می شوند. بدتر از آن زمانی است که یکی از والدین تمایلی به دیدن آنها ندارد یا به هر صورت وضعیت به سمتی می رود که امکان دیدار با آن والد وجود ندارد.

این شرایط هر چند برای کودکان بسیار دشوار است، قطعا برای والدی که کودک نزد او زندگی می کند نیز دشوار است و مشکلات بی شماری را می تواند ایجاد کند. صرف بزرگ کردن و تربیت یک کودک بدون کمک همسر طاقت فرساست اما چیزی که کار را سخت تر می کند اخباری است که این گروه از والدین از گوشه و کنار می شنوند.

این که نبود یکی از والدین می تواند عوارض جبران ناپذیری بر فرایند رشد کودک باقی بگذارد. در نتیجه تعداد قابل توجهی از این والدهای تنها به دنبال این هستند که علاوه بر وظایف خودشان، وظایف والد غایب را نیز انجام دهند تا فرزند آنها آسیب کمتری ببیند اما آیا واقعا یکی از والدین می تواند علاوه بر وظایفی که برعهده خودش است وظایف والد غایب را نیز برعهده بگیرد؟

ممکن است اما با کمک دیگران

اگر بخواهیم پاسخ دقیقی به این پرسش بدهیم باید به چند نکته توجه داشته باشیم. پدر و مادر در خانه هر کدام وظایفی دارند که بخشی از این وظایف را فرد دیگری نیز می تواند انجام دهد؛ مانند تامین مالی فرزندان، پخت غذا، رسیدگی به نظافت آنها یا حتی رسیدگی به کارهای مدرسه.

اما بخشی از وظایف پدران و مادران شامل مواردی است که فرد دیگر یا نمی تواند آن را انجام دهد یا باید دارای ویژگی های خاصی باشد تا از عهده آنها بربیاید. قسمت اعظم این موارد امور وابسته به جنسیت هستند؛ مانند شیر دادن به شیرخواران، آموزش مسائل خاص دوره بلوغ و تغییراتی که در این دوره چه در دختران و چه در پسران روی می دهد. در رابطه با این امور چطور می توان برنامه ریزی کرد؟

در مورد وظایف پدر و مادری که به آنها اشاره شد با یک برنامه ریزی مناسب می توان تا حدی جای خالی را پر کرد. به عنوان مثال تأمین مالی خانه می تواند هم توسط مادر صورت بگیرد و هم توسط پدر. انجام آشپزی، نظافت خانه و کودکان، خرید خانه و دیگر امور مربوط به بچه ها می تواند توسط هر کدام از والدین صورت بگیرد اما در رابطه با آموزش مسائل مربوط به بلوغ و امور جنسی چطور؟

زمانی که کودکان حاضر در خانه با والد همجنس نیستند، برای انجام این بخش از وظایف لازم است از افراد دیگری کمک گرفته شود.گاهی یک دایی یا عمه می تواند برخی موضوعات را برای نوجوان توضیح دهد، اگر هم دسترسی به اقوام نبود می توان از مشاور یا روانشناس یا حتی از پزشک کمک گرفت. اگر هم هیچ کدام از این موارد در دسترس نباشند، می شود از معلم یا مشاور کودک در مدرسه خواست تا مسائل لازم را برای آنها توضیح دهند.ناممکن حتی با کمک دیگران

اما جدای از وظایف پدران و مادران، صرف حضور والدین در خانه کارکردهایی دارد که غالب اوقات والدین متوجه نیستند اما این کارکردها در تربیت کودکان نقشی اساسی و مهم دارد و این بخش در زمان غیبت یکی از والدین می تواند آسیب های جدی ببیند. نکته مهم در این بین آن است که جبران کامل این کمبود در خانواده های تک والد بسیار دشوار و در بعضی مواقع غیرممکن است. بنابراین لازم است پدر و مادران فقط با آنها آشنا شوند.نقش هایی که از کودکی آموخته می شوند

اولین تصورات کودکان ما در مورد نقش های جنسیتی در خانه شکل می گیرد. اینکه وظایف مردان و زنان در خانه چیست، چه مسئولیت هایی در زندگی مشترک برعهده آنهاست و اینکه آنها چطور با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. 

این آموزش های مهم هم در خانه و به واسطه والدین روی می دهند و هم خارتج از خانه و به واسطه کتاب، فیلم و ... زمانی که طلاق والدین در زمانی رخ می دهد که کودکان بسیار کم سن هستند یا فرایند طلاق بسیار طولانی می شود، در این آموزش مهم می تواند مشکلاتی روی دهد.

حضور فردی از جنس دیگر و داشتن ارتباط مستمر با او مثل دایی یا عمه می تواند تا حدی این نقص را جبران کند اما به هر صورت رابطه همسران با هم تفاوت هایی اساسی با رابطه خواهر و برادری دارد. بچه ها در خانواده به صورت معمول مشاهده گر رابطه پدر و مادری هستند که به هم وفا دارند، رابطه ای عاطفی و عمیق با هم دارند و در بسیاری از ابعاد زندگی با هم شریک هستند. 

در حالی که وقتی دایی، عمه یا پدربزرگ و مادربزرگ قرار است جای خالی نبود پدر و مادر را پر کنند، به رغم همه تلاش هایشان باز هم نمی توانند نمایانگر همه ابعاد رابطه همسری باشند و در هر حال تا حدی این جای خالی باقی خواهد ماند.

نبرد دموکراسی و دیکتاتوری

زمانی که هر دو والدین در خانه حضور دارند، فرایند تصمیم گیری به صورت معمول به این صورت است که والدین با یکدیگر مشورت و تصمیم خود را اعلام می کنند. شاید با خود بگویید این شرایط ایده آل است که والدین به دنبال آن هستند اما در عمل اینگونه نیست.

درست است که همیشه این اتفاق نمی افتد، اگر با خودتان مرور کنید احتمالا مواردی به ذهنتان می رسد که شما نظری داشته اید و همسرتان نظر دیگری و در نهایت ناچار شده بودید با گفتگو تصمیم دیگری بگیرید اما در زمانی که فقط یک والد حضور دارد، فرایند تصمیم گیری فقط توسط او انجام می شود.

شاید بگویید این شرایط نه تنها بدنیست که بسیار هم خوب است! اما این شرایط می تواند برای کودکان عوارض خاص خود را داشته باشد. تصمیم گیری های مشارکتی پدر و مادر هر چقدر هم معدود باشد باز هم می تواند به بچه ها شکلی از دموکراسی را آموزش دهد. در حالی که تصمیم گیری های تکنفره در خانه می تواند یادآور روش های دیکتاتوری در زمان تصمیم گیری باشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۱:۴۱

بیشتر والدین مطلقه، در مورد واکنش های کودکشان نسبت به جدایی و طلاق، خیلی نگران هستند. آنان می خواهند بدانند که: «آیا کودک من سالم و شاداب رشد خواهد کرد؟»

جامعه شناسان و روانشناسان، اطلاعات قابل قبولی درباره اثرات طلاق بر روی کودکان، در دسترس قرار داده اند. تحقیقات نشان می دهد که اثرات طلاق، بستگی به سن کودک هنگام طلاق دارد. همچنین اثر طلاق بر کودک به فاکتورهایی همچون جنسیت، شخصیت، میزان ناسازگاری و درگیری والدین و حمایت های خانواده و دوستان کودک بستگی دارد.

سن کودک:

درباره اثرات طلاق بر روی کودک کوچک تر از 2 تا 3 سال، اطلاعات بسیار کم است. بچه های خردسال در صورت وقوع طلاق به طور معمول رنج نمی برند، گرچه در صورتی که رابطه یا پیوند نزدیک، بین یکی از والدها و کودک آسیب ببیند، ممکن است مشکل به وجود آید.

والدین بایستی نسبت به برنامه های سرپرستی و مراقبت از کودک به توافق برسند، آنچنان که کودک در حالی که ناسازگاری بین والدینش را تجربه می کند، به رشد و نمو خود ادامه دهد.


نوزادی:

نوزادان نمی توانند تعارض را درک کنند، اما ممکن است نسبت به تغییرات خلقی و سطح انرژی والدینشان واکنش نشان دهند. آنان ممکن است اشتهای خود را از دست بدهند یا دچار اضطراب شوند.


کودکان پیش دبستانی:

کودکان از 2 تا 5 سالگی به این اعتقاد می رسند که موجب طلاق و جدایی والدینشان شده اند؛ به طور نمونه، ممکن است فکر کنند که اگر شامشان را خورده بودند، پدر از آنان دور نمی شد. کودکان پیش دبستانی، از تنها ماندن یا ترک کامل، هراس دارند. آنان به طور معمول تغییرات را انکار کرده و همکاری نمی کنند و ممکن است افسرده یا خشمگین شوند. همچنین ممکن است پرخاشگرانه و نافرمان عمل کنند اگرچه خواستار امنیت در پناه یک بزرگسال هستند.


کودکان سن مدرسه ای:

بسیاری از روانشناسان معتقدند سازگاری نسبت به جدایی و طلاق برای کودکان پایه ابتدایی مدارس، از کودکان کودکستانی یا بزرگ تر مشکل تر است. کودک مدرسه رو به اندازه کافی بزرگ است تا درد و رنج ناشی از جدایی والدینش را درک کند و در عین حال برای درک یا کنترل واکنش نسبت به این درد و رنج، خیلی کم سن و سال است. او ممکن است غم، خجالت، رنجش، وفاداری دوطرفه و عصبانیت شدید را تجربه کند. توانایی کودک در بازی، فعالیت و تعامل با کودکان دیگر، ممکن است کمک کند تا از عهده وضعیت زندگی خانوادگی اش برآید.

کودکان در این سن، امید دارند که والدینشان نزد یکدیگر بازگردند. کودک ممکن است احساس طردشدگی از سوی والدی که او را ترک کرده، داشته باشد و از سردرد یا دل درد شکایت کند.


نوجوانی:

نوجوانان 10 تا 19 ساله خشم، ترس، تنهایی، افسردگی و گناه را تجربه می کنند. برخی از آنان احساس می کنند اگر در کارهای روزمره شان یا مراقبت از خواهر و برادرشان احساس مسئولیت کنند، رو به بزرگسالی دارند. 


نوجوانان با انرژی پایین و میزان استرس بالا، به طلاق والدین پاسخ می دهند که تلاش برای کنترل و حفظ کل خانواده است. درک عواملی که به جدایی والدین منجر شده و به یاد آوردن استرس طلاق، ممکن است به توانایی نوجوان در حل مشکلات در خانواده اش صدمه بزند.


تأثیر جنسیت:

امروزه محققان دریافتند که پسران و دخترانی که به ترتیب نزد پدر و مادرشان تربیت شده اند، از بچه هایی که به وسیله والد جنس متفاوت تربیت یافته اند، بهتر عمل می کنند. پسرهای محصلی که با پدرشان زندگی می کنند، به نظر می رسد در برنامه های سرپرستی، کمتر پرخاشگر باشند. همچنین مشکلات هیجانی کمتری نسبت به پسرهایی که با مادرشان زندگی می کنند، دارند.

دخترانی که به وسیله مادر تربیت می شوند، نسبت به آنان که توسط پدر تربیت می شوند، مسئولیت پذیرتر و بالغ تر هستند و این در حالی است که تربیت یک پسر خردسال توسط مادر و دختر توسط پدر، دردسرسازتر است. در هر حال، سازگاری کودکان با طلاق، بیشتر به کیفیت رابطه والد ـ کودک بستگی دارد تا جنسیت و سن کودک.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۱:۳۷